اندر حکایت  روابط عمومی ها / گاه عکاس و فیلمبرداریم، گاه هم “آبدارچی” هستیم
اندر حکایت  روابط عمومی ها / گاه عکاس و فیلمبرداریم، گاه هم “آبدارچی” هستیم

شعر طنز اندرحکایات روابط عمومی ها…. احتمالا به چشمهای رییس شاغلام و غلومی آمده ایم! پست خالی نبوده، پس ناچار- به روابط عمومی آمده ایم! گیجمان کرده اند! اما باز – دل همواره واقفی داریم! هیچکس تا کنون نفهمیده ست ما چه شرح وظایفی داریم؟! ما همه گوش سازمان هستیم -سازمانی که سخت ناشنواست- چشمهای […]

شعر طنز
اندرحکایات روابط عمومی ها….

احتمالا به چشمهای رییس
شاغلام و غلومی آمده ایم!
پست خالی نبوده، پس ناچار-
به روابط عمومی آمده ایم!

گیجمان کرده اند! اما باز –
دل همواره واقفی داریم!
هیچکس تا کنون نفهمیده ست
ما چه شرح وظایفی داریم؟!

ما همه گوش سازمان هستیم
-سازمانی که سخت ناشنواست-
چشمهای اداره ای شده ایم –
که اصولا همیشه سر به هواست!

ما به این سرنوشت دردآور
از بد حادثه دچار شدیم!
توی شهری که شهر بی خبری ست
از قضا ما “خبرنگار” شدیم!

گاه عکاس و فیلمبرداریم،
گاه هم “آبدارچی” هستیم
در پراکندگی مهمانان
طبق دستور “جارچی” هستیم!

در نبود بلندگو، گاهی-
بین برنامه ها خروس شدیم
توی آیین افتتاحیه ها
خواهر کوچک عروس شدیم!

سایش قند بر سر مافوق!
کار حساس “بستن روبان”
فندک و نفت و منقل و اسپند
قیچی و تور و سینی و قرآن!

اخم با ما کنند در جلسات
نیست لب سوز و داغ اگر چایی
نسبتی مستقیم با ما داشت
سطح کیفیت پذیرایی!

گاه تاخیرمیکند “قاری”
گاه “مداح” دیر می آید
میشود روزگارمان تیره
هر زمان که وزیر می آید

غمزه های خبرگزاری ها،
ناز بی انتهای مطبوعات،
عشوه های رسانه ی ملی
در بزنگاه پوشش جلسات!

هرکجا بی گناه هم بودیم،
باز “مجرم” به هر بهانه شدیم
خیرمقدم به دیگران گفتند،
“ما” بدهکار چاپخانه شدیم!

این تناقض هنوز حل نشده ست:
“خرج بسیار” و “کیسه ی خالی”!
دم به ساعت همیشه درگیریم
با “مدیر اداری و مالی”!

گر که “فوری” ست نامه ات، فورا-
برو با دست خویش پستش کن!
هرکسی گند میزند هرجا،
تو برو زودتر درستش کن!

پیشنهاد می شود این مطلب را نیز بخوانید
شنیدی   یکی از مدیران  نامه داده گفته  در مکاتبات  حتماً اسم مهندس  جلوی  اسم من باشه 

گر شود هرکجای کار ، خراب
مشکل کار سطح هوش من است
پول در دست دیگری، اما-
همه ی خرج روی دوش من است!

زوزه ی میکروفن، سقوط بنر،
بیکران است “بدبیاری” ما!
حربه ای بوده توی دست مدیر
قلع و قمع اضافه کاری ما !

بودجه وقتی که میشود تقسیم
مبلغ اعتبار ما “صفر” است
در تدابیر حوزه ی کاری
درصد اختیار ما “صفر” است!

اختیاری نداشتیم از خویش!
“چون زبان ریز آن پری روییم”
هرچه او گفت پاسخش “چشم” است
“هرچه دلخواه اوست میگوییم”!

لال و ساکت شدیم تا که کند
فخر با رتبه ی نیاورده!
مجری “کنفرانس بیخبری”
شرحی از کارهای ناکرده!

ما فقط مجریان دستوریم
دست بردیم اگر که در آمار!
تا به آخر دروغ کتبی بود
هرچه گفتیم در “گزارش کار”!

ای خدا گر نبود اینترنت
این مدیران چه کار میکردند؟
همه بی مینوت سخنرانی
از تریبون فرار میکردند!

منتها از تصدق google
خوش بیان و سخنورند همه!
در تریبون رقیب هم هستند!
گرچه باهم برادرند همه!

هرکس از “سازمان” ما رنجید
رفت و از دست “ما” شکایت کرد!
هرکس انداخت سمت هرکس تیر
در نهایت به ما اصابت کرد!!!!

هرکه غفلت نمود و فنی خورد،
جای او “ما” به خاک افتادیم!
در زمان “بخور بخواب” همه
ما ز خواب و خوراک افتادیم!

طرح “آماده باش ساعت ده”!
وقت پخش خبر ز تلویزیون!
نشود پخش اگر جمال رییس
خود به خود زنگ میزند تلفن!

هرچه من داد میزنم اما
او صدای مرا نمیفهمد!
مو درآورده این زبان اما
حرفهای مرا نمیفهمد!

همه رفتیم رو به فرسایش!
کسی اما نکرد تدبیری!
متن تقدیرنامه از ما بود
کسی از ما نکرد تقدیری!

پیشنهاد می شود این مطلب را نیز بخوانید
اختلاس عجیب شمی و تحقیق و تفحص ممی !!

حرفهای مرا نمیفهمد!
خاصه وقتی مدیر، بومی نیست!
این “روابط” که حاکم است اینجا
هرچه باشد یقین “عمومی” نیست!