آلزایمر شهری… کوچه‌باغ‌های جنوب شهر سراب قنبر

آلزایمر شهری…  اینکه یک نفر، خاطره و حافظه‌اش را در مرحله‌ای از زندگی به تدریج از دست بدهد – به خصوص در دنیای شلوغ و پر از آلودگی‌های بصری و صوتی و اطلاعاتی امروز ما چیز عجیبی نیست. دیگر همه می‌دانند آلزایمر چیست، حتی اگر آقای آلزایمر آلمانی را نشناسند.

من که تا حدودی به آن دچارم و اطرافم هم زیاد می‌بینم… اما وقتی این پدیده جمعی می‌شود و یک اجتماع را، و کل یک شهر را، در بر می‌گیرد، جای تعمق بیشتری را باقی می‌گذارد و ما را وامی‌دارد به چاره‌اندیشی برخیزیم.
صحبت همه‌اش بر سر فراموشی به عنوان یک مرض هم نیست. روحیه زمانه ایجاب کرده که عمدا بخواهیم فراموش کنیم. بخواهیم نشانه‌ها را از بین ببریم. از بنای قدیمی تا درخت و گل و باغ. تا کوچه ‌پس‌کوچه‌های محله های قدیم شهرکرمانشاه. تا کوچه‌باغ‌های جنوب شهر سراب قنبر… تا با چه جایگزینش کنیم؟ با یک مشت ساختمان بلند فاقد ارزش‌های معمارانه و انسانی. و اسمش را هم بگذاریم «توسعه شهری»! یا شاید ضدخاطرات شهری؟!

اگر روزی گذارتان اتفاقی به سراب قنبر یا باغ ابریشم افتاد، سعی کنید به خاطر بیاورید، یا از پدر و مادرتان بپرسید که قبلا چه بود و امروز به چه روزی افتاده است. ساختمان‌های 6 تا 16 طبقه را در فاصله 3 متری رودخانه خوب ورانداز کنید و ببینید فراموشی و بی‌اهمیتی جمعی در مقابل ارزش‌ها چه بلایی بر سر باغ‌ها آورده است … یا اگر اطراف بازار قدیمی کرمانشاه کاری داشتید، به دور و برتان هم نگاهی بیاندازید. ببینید چقدر احساس اصالت و هویت می‌کنید؟ سری هم به چنار 600 ساله تاق وسان بزنید که به طور معجزه‌آسایی هنوز از حمله ملخ‌ها جان به در برده! شاید آنجا کمی از آن احساس بهتان دست دهد. ( چون چنار های کهنسال بلوار شهید بهشتی را که از بُن ریشه‌کن کردند و حتی تنه های آن را هم برای مردم نگذاشتند) .

البته، تقصیر را یکسونگرانه به گردن شهرداری و طرح‌های شهری نیندازید. طرح‌ها گفته‌اند 2 الی 3 طبقه! این مردم شهرند که دیگر مایل نیستند با افتخار خاطره‌هایشان را برای نوه‌هایشان تعریف کنند و آنها را بی‌محابا در جوی آب می‌ریزند! و البته بسیارند غیرکرمانشاهی ها که خاطرات این شهر اصلا مساله‌شان نیست و حاضرند کمک کنند تا لااقل خواب‌های طلایی خیل تازه به دوران رسیده‌های به دنبال سوداگری و رانت‌بازی، جامه واقعیت به تن کند.
حال سوال این است: چه کسی قرار است بیاید و دوای این خاطرات ارزشمند را به ما بنوشاند؟ کی قرار است به خود بیاییم و راه و رسم زیبایی‌شناسی را در این شهر از سر بگیریم؟
غلامحسین محبی