گزارش «حیات» از سالگرد شهادت امیر «کریم بیاتی»؛
ای سرختر از سرخ! بخوان سبزتر از سبز….
![ای سرختر از سرخ! بخوان سبزتر از سبز.... ای سرختر از سرخ! بخوان سبزتر از سبز....](https://media.hayat.ir/d/2024/02/09/3/251483.jpg?ts=1707426201000)
هرکه او را دیده بود، میگفت: برای شهادت لحظه شماری میکند. بیقرار بود و در انتظار. چه دیده بود این فرمانده گردان ارتشی که مثل یک بسیجی دلش به هوای مرگ سرخ پر میزد و طاقت ماندن نداشت؟ وصیتنامهاش را که بعد پرکشیدنش گشودند راز، آشکار شد…
به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، این روزها یادآور یک عملیات پیروز و پرافتخار است: والفجر 8 و آزادی فاو که بزرگترین میدان ابتکار عمل و پیشروی تهاجمی سپاه اسلام به اردوی دشمن بود و پس از فتح تاریخی خرمشهر، عظیمترین پیروزی کفرستیزان مکتب جهاد و شهادت را رقم زد.
اما بیستم بهمن 1364 حامل یک یاد و خاطره عطرآگین و ملکوتی دیگر هم هست؛ شهادت یکی از سرداران آن حماسه پیروز که نامش سرلوحه آئین شهادت طلبی شد: شهید امیر سرتیپ کریم بیاتی اشکفتگی… یکی از آن قلههای خداجویی و خلوص که این انقلابنشانمان داد و یکی از آن گنجها که جنگ، کشفشان کرد و امام شهیدان برای همین جنگ را یک نعمت شمرد و چه نعمتی بالاتر از پدیدار شدن این خداییترین مردان تاریخ…
شهیدی که مدال شجاعت از «صیاد دلها» گرفت
امیر سرتیپ شهید کریم بیاتی هشتم فروردین سال ۱۳۴۱ در روستای «اشکفتک» از توابع شهرستان «شهرکرد» استان چهارمحال و بختیاری و دریک خانواده مذهبی، متدین و زحمتکش دیده به جهان گشود. پدرش عزیزالله کارگر ذوب آهن بود و مادرش صغری نام داشت.
![](https://farnews.ir/wp-content/uploads/2024/06/برق-کرمانشاه.png)
تحصیلات خود را تا پایان مقطع متوسطه در شهرکرد با موفقیت به پایان رساند. در محیط گرم خانواده با تعالیم اسلامی آشنایی پیدا کرد و همین امر باعث شد که درراه تبلیغ اهداف انقلاب از جمله کمک به تشکیل اولین کتابخانه روستا و همچنین برگزاری مراسم و مناسبتهای مذهبی فعالیت کند.
علاقه زیادی برای خدمت به اسلام و میهن اسلامی داشت. با توجه به اینکه در رشته دندانپزشکی دانشگاه مشهد قبولشده بود اما بنا به شرایط جنگی کشور، دانشکده افسری را انتخاب و با موفقیت دوران آموزش دانشکده را سپری کرد و با درجه ستوان سومی از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد و در «لشکر ۷۷ ثامنالائمه خراسان» شروع به کار کرد . بلافاصله داوطلبانه عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد.
وی در عملیات پیروزمند بدر شرکت کرد و در این عملیات مجروح گردید. در عملیات «ظفر ۴» در تیرماه سال ۶۴ رشادت زیادی از خود نشان داد و پس از انجام مأموریت و درحالیکه مجروح شده بود، با موفقیت کامل از محاصره دشمن رهایی یافت. این عمل او باعث تشویق فرماندهی وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی و فرماندهان لشکر ۷۷ پیروز ثامنالائمه (ع) خراسان شد.
جشن خون؛ حنابندان شهادت
شهید کریم بیاتی در گردان ویژه شهادت که یک گردان مشترک از نیروهای سپاه و ارتش بود، با اهداف خاص جنگی و با آمادگی همیشگی و کامل، بهعنوان یکی از فرماندهان مقتدر و شجاع و باتقوا در مأموریتها و عملیاتهای زیادی ازجمله (عملیات بدرـ ظفر ۴ ـ آزادسازی تپههای ۵۶ و ۵۷ و ۵۸ غرب کشور و عملیات والفجر ۸ و گشتی شناساییهای متعدد) شرکت کرد.
این امیر سرافراز همیشه جلودار قافله و پیشتاز میدان رزم علیه دشمنان اسلام بود. پس از چندین سال حضور در جبههها، رشادتهای فراوان از خود نشان داد و بهسرعت مراحل ترقی را طی کرد که به قول یکی از فرماندهان لشگر، درجه برای او اهمیتی نداشت و آنچه برایش مهم بود، کسب درجه و منزلت در نزد خداوند باریتعالی و سرباز بودن در رکاب امام زمان (عج) و نائبش امام امت بود. وجببهوجب جبهههای شمال غرب، غرب و جنوب کشور، شاهد رشادتها و دلاوریها و ازخودگذشتگیهای این شهید بزرگوار است.
سرانجام در عملیات (والفجر ۸) با توجه به اینکه شهید بیاتی بهعنوان جانشین و فرمانده گردان «شهادت» بود با اصرار خودش و باتوجه به نظر فرماندهان، بهعنوان فرماندهی گروه غواص درحالیکه سر، صورت و دست خود را حنا بسته و بعد از قرائت زیارت عاشورا با غسل و وضو وارد عملیات شد.
پس از تسخیر و شکستن خط دشمن و تصرف پاسگاه کوت سواری عراق در منطقه شلمچه با رشادتهای زیادی که از خود نشان داد، همراه ده تن از یاران باوفایش در 20 بهمن 1364 براثر آتش پرحجم و کمینهای دشمن، در جنگ تنبهتن به دیدار معبود شتافت و جام شهادت را نوشید. پیکر مطهرش هجدهماه، غریبانه در منطقه جا ماند و پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیتنامهای که شهادتنامه عشق بود
تنها نگاهی به سطور وصیتنامه پرشور این شهید، نشان از عمق تحولی دارد که روحالله در فرزندان مکتب شهادت طلبی خویش آفرید. تحولی اعجازگونه که عشق به شهادت را خصیصه اصلی این مردان خدا کرد. نگاهی به فرازهای این وصیتنامه، در کلیت خود پرده از آیین شهادت برمی گیرد.
آئین و آرمانی که این مردان مرد را تا وسعتی به درازای ابدیت، امتداد می بخشد و آبروی تاریخ میسازد. با هم بخشی از این وصیتنامه را مرور میکنیم تا دریابیم چرا این شهید، آنهمه بیقرار و لحظه شمار شهادت بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا تو می دانی که من در این لحظه خالصانه و مخلصانه قدم در این راه نهادم و از همه چیز زندگی گذشتم و همه مادیات و معنویات زندگی را نادیده گرفتم.
خدایا تو به من کمک کن که با قلبی پاک بتوانم این راه را ادامه دهم. ای خدای بزرگ خوب میدانی که در این دنیا خیلی کم انسانهایی پیدا می شوند که به فکر هم یا هم نوع خود باشند.
خدایا ما را از اسارت دنیا برهان و به سعادت آخرت برسان.
در جامعهای که هر کس فکر خویش و فکر دنیا داری خویش باشد هیچ پیشرفتی حاصل نمیشود و بشر را به منجلاب یأس میکشاند و انسان را در گردابهای نیستی و باتلاقهای پستی مفقود میسازد، گیرم که من حالا هم زنده بمانم آیا میتوانم میلیاردها سال به زندگی خود ادامه دهم؟ سرنوشت آخر من چیست و چه خواهد شد؟
مگر من نمیمیرم، پس بهتر است راه را خودم انتخاب کنم و با شرافت زانوهای من به زمین بیفتد و سر تعظیم برابر پروردگار خود فرود آورم، اگر بناست انسان بمیرد چرا مرگ با افتخار و عزت نباشد و چرا به استقبال مرگ نرود، و صبر کند مرگ به سراغ او بیاید و او را به ذلت و خواری بکشاند.
چرا انسان باید همانند چوبی باشد که در آب شناور است و موقعی که به گرداب میرسد، آنقدر در آب بچرخد تا آب مسیر حرکت او را تعیین کند.
چرا انسان باید مثل کسی باشد که او را میکشی و رها میکنی و این کار را میلیاردها بار تکرار میکنی. چرا زندگی ما هم مانند آن اینقدر تکراری شده.
چرا ما از منیتها، شیطنت ها خودستاییها و خود رویها دست بر نمیداریم؟
چرا ما در مقابل انسانها احساس مسئولیت نمیکنیم؟ چرا ما از گرسنگان آفریقا خجالت نمی کشیم ؟چرا ما به آوارگان فلسطین کمک نمیکنیم؟ چرا شیطان، مادیات و زن و فرزند دست و پای ما را بسته، چرا ما حرکت نمیکنیم؟ چرا ما معتقد نیستیم و اگر هستیم، قدم بر نمیداریم.
جواب اینها را نمیدانم چه کسی باید بدهد! من با خون خودم به عنوان یادگاری اینها را امضا میکنم زیرا بندگان خدا را تنها میبینم و کاری بیش از این از من ساخته نیست. الان من همه چیز را میبینم و فکر میکنم چرا خدا به ما عقل داده، چرا شعور داده، بینش داده، فهم و درک داده و چرا از این ها در راه خود او استفاده نکنم؟
چرا الان که فرصت دارم صبر کنم تا فردا دست و پای من بسته شود و چشم من نبیند و گوش من نشنود و زبان من نگوید حقایق را. در جهان امروز ما، اسلام تنهاست. مستکبران میرفتند با سیاستهای استعمار گرانه خود معنویات مکتب ما را از بین ببرند و ظواهر کفرآمیزی جایگزین آن سازند.
ولی صاحب آن به موقع دست آنها را قطع و چشم آنها را کور و پای آنها را بریده و ما را که در خواب غفلت و ذلت بودیم بیدار کرد و نور امامت را در جامعه ما دمید و راه عدالت را به ما نشان داد تا ببینیم لیاقت سربازی او را داریم، آیا ما شایستگی اطاعت از وی را داریم ، ما همه چیز را همانطوریکه ایثارگران نشان دادند نشان خواهیم داد.
آنها در زمانی که کشتی طوفان زده اسلام را بر فراز آن دریا شناور سازند و از نیستی نجات دهند و ما نیز آنقدر خون خواهیم داد وآنقدر حماسه آفرینی خواهیم کرد تا دریای خروشان از خون و حماسه به وجود آوریم و کشتی اسلام و انقلاب را بر فراز آن به حرکت دهیم و به ساحل نجات رسانیم.
همانند باد وحشی اقیانوس که خالق امواج طوفنده است و از دور به بیگانهای لبخند میزند و در نزدیک آنها را به کام مرگ میکشاند و به هیچ بیگانهای رحم نمیکند؛ همه مفسدین را از سطح گیتی محو کنیم.
و:
در عشق، زنده باید، کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده؟ آنکو ز عشق زاید…..